تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود: وگر زآنکه جانی بود تیره بین نه آرایش داد داند نه دین. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود: وگر زآنکه جانی بود تیره بین نه آرایش داد داند نه دین. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم: در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی. رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود
کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم: در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی. رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود